ماجرای برنامهریزی در ایران و چالشهای آن، حکایتی دیرین است. پیریزی آینده، مبتنی بر سفر و تلاشیست که تمامی اعضا و ارکان سازمان میباید آنرا باور داشته و بر مبنای یقینی مشترک حرکت خود را آغاز کنند. ورنه چنانچه باورِ مشترک حضوری عینی نیابد، انجام آن جز تیرگی و افسوس نخواهد بود.
چنین سفری شباهتهای بسیار دارد با سفر «سی مرغ» که برای دیدار «سیمرغ»، آغاز میکنند. داستان زیر سرانجام سفرِ سی مرغی است که دیدار سیمرغ، انگیزه پرواز آنان بوده است. نتیجه یقینِ آن سی مرغ، حضور سیمرغ در یکایک مرغانِ سفر است.
هم ز عکس روی سیمرغ جهان
چهرهی سیمرغ دیدند از جهان
چون نگه کردند آن سی مرغ زود
بیشک این سی مرغ آن سیمرغ بود
در تحیر جمله سرگردان شدند
باز از نوعی دگر حیران شدند
خویش را دیدند سیمرغ تمام
بود خود سیمرغ سی مرغ مدام
چون سوی سیمرغ کردندی نگاه
بود این سیمرغ این کین جایگاه
ور بسوی خویش کردندی نظر
بود این سیمرغ ایشان آن دگر